پیرمرد با صورت آفتابسوخته و دستانی که در اثر کار زیاد، پینه بسته، وارد داروخانه میشود. عرق پیشانیاش را با دستمال چهارخانهای که در جیبش دارد پاک میکند و سراغ دکتر را میگیرد. با همان لهجه روستایی از گاوش میگوید که کمرمق شده و نمیتواند درست روی پایش بایستد. مهرداد ملایی که دکتر داروخانه است، سؤالاتی از او میپرسد و بعد چند داروی مکمل و کلسیم به پیرمرد میدهد.
او هم دعاکنان از داروخانه خارج میشود. ملایی دکترای دامپزشکی دارد. سه سال مرکز واکسیناسیون داشته و سال گذشته، مرکز او در استان رتبه اول را از آن خود کرده است. از اعضای فعال بسیج است و بهواسطه رشتهاش در اردوهای جهادی شرکت میکند و به روستاها و مناطق صعبالعبور میرود تا دامهایشان را معاینه یا واکسینه کند.
خادمیار حرم رضوی نیز هست و در آنجا به مددجویان زیرپوشش آستان قدس رضوی، آموزشهای مراقبت از دام و امثال آن را میدهد. او خاطرات زیادی دارد؛ از روزهایی که برای واکسینه کردن دامها، کوههای سرد و یخبندان یا طوفانهای شن را پشت سر گذاشته یا سال تحویلی که دور از خانوادهاش، کنار دامها سپری کرده است تا تسلی دل دامدار باشد و نگذارد دامهایش تلف شوند. دامپزشکی برای او فقط یک شغل نیست، کمک به حفظ سرمایه آدمهایی است که کل داراییشان در دامهایشان خلاصه میشود.
انگیزهها و اهداف فعلی ملایی ریشه در زمانی دارد که اولین برخوردها و رویارویی مستقیم با دام را تجربه کرده است. این دامپزشک سیودوساله ساکن محله چهاربرج تعریف میکند: پدرم پزشک عمومی بازنشسته نیروی انتظامی است و خیلی تشویقم میکرد که در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهم. من هم هنگام انتخاب رشته کنکور، بعد از پزشکی، دامپزشکی را انتخاب کردم و دامپزشکی پیوسته را قبول شدم.
نمیتوانم بگویم از اول علاقه وافری به دام داشتم. اما سال87 که وارد دانشگاه شدم بعضی کلاسها عملی بود یا به دامداری میرفتیم یا دامهای کوچک را سر کلاس میآوردند. یک روز دامدار بیبضاعتی به دانشگاه مراجعه کرد و از بیماری گاوش گفت. خداحفظش کند استادمان آقای رئوفی، فرد بسیار کاربلدی بود. ما را که حدود 25دانشجو بودیم با خودش برد پیش آن دام. معاینهاش کرد و همانجا دو آمپول به آن تزریق کرد و بعد حدود نیمساعت، گاوی که کلا زمینگیر شده و در معرض تلفشدن بود، سر پا شد و رو به بهبودی رفت.
آنجا بود که هم از تشخیص و درمان استادم و هم از گریه خوشحالی دامدار منقلب شده بودم .کل سرمایه آن دامدار همین گاو بود و از طریق آن امرار معاش میکرد. اگر این گاو از بین میرفت زندگیاش فلج میشد. آنجا به رشتهام علاقه خاصی پیدا کردم و دیگر باانگیزهای فراتر از داشتن مدرک و شغل، با هدف کمک به چنین انسانهایی، درسم را خواندم و بین شاخههای مختلف دامپزشکی، دام بزرگ(گاو و گوسفند) را انتخاب کردم.
دکتر ملایی فرصت را غنیمت میداند و تأکید میکند: بیشتر مردم دامپزشکی را مراقبت و درمان گاو و گوسفند میدانند درحالی که اینطور نیست و شاخههای مختلفی را شامل میشود. او توضیح میدهد: یکی از شاخههای دامپزشکی، طب پیشگیری است که در زمینه بیماریهای مشترک انسان و دام مطالعه میکنند و راهکار میدهند.
کل سرمایه آن دامدار همین گاو بود و از طریق آن امرار معاش میکرد. اگر این گاو از بین میرفت زندگیاش فلج میشد
شاخه دیگر به بهداشت فرآوردههای خام دامی میپردازد و همان بازرسی از بهداشت شیر، گوشت و لبنیات است و در واقع از مزرعه تا سفره، همراه مردم است. دامپزشکی طیور هم بخش دیگر این رشته را شامل میشود که مربوط به مرغداریهاست. یک شاخه هم همین دامپزشکی سگ، گربه، گاو، گوسفند و امثال آن است.
دامپزشکی مسیرهای مختلفی را در زندگی پیشروی ملایی قرار داده و باعث شده در هر برههای از زمان، در بخشی از شاخههای این حرفه فعالیت کند. او پس از اتمام تحصیلاتش در مقطع دکترا، اواخر سال94 به خدمت سربازی میرود و در این دوران به عنوان بازرس تیم کنترل مواد غذایی ارتش پشتیبانی شمالشرق کشور، فعالیت میکند.
به گفته خودش در این دوران مسئولیت حساسی داشته است. بازرسان تیم کنترل مواد غذایی باید هرگونه موادغذایی را که وارد ارتش میشده بررسی میکردند تا از سلامت آن اطمینان یابند. چون محصولات غذایی در حجم زیاد و به صورت چند تن یا چند تریلی وارد میشده و اغذیه چند ماه سربازان ارتش بوده است، کوچکترین اشتباهی منجر به مسمومیت عده زیادی میشده و اگر به عنوان مثال سربازان یک منطقه مرزی مسموم شوند، معلوم نیست چه اتفاقات ناگواری میافتد. برای همین این بخش حساسیت زیادی دارد.
او تعریف میکند: یکبار چند تریلی شیر پاکتی استریل وارد شد و من مسئول بازرسی کیفیت آنها بودم که متوجه شدم مقداری از شیرها با وجود داشتن تاریخ مصرف و طعم عادی، فاسد هستند. کارخانه مربوط موضوع را قبول نمیکرد و فشار میآورد که اینها را به عنوان شیر سالم تأیید کنم اما موضوع را به مراتب بالاتر اطلاع دادم و پس از پیگیریهای بهداشتی و... سالمنبودن شیرها تأیید شد.
پس از اتمام سربازی، دامپزشکی مسیر دیگری را پیشروی ملایی قرار میدهد. او در این مقطع دنبال کار بوده که به گفته خودش با راهنمایی و حمایت یکی از همدانشگاهیهایش به نام دکتر محمد سیاح تصمیم میگیرد مرکز واکسیناسیون دام و طیور دایر کند و اواخر سال96 این ایده را با تأسیس مرکز و بهکار گرفتن چهارنفر واکسیناتور عملی میکند.
او باید غیر از واکسنهای آزاد، واکسنهای رایگان دولتی را هم به دامداران میرسانده برای همین از این پس زندگیاش رنگ و بوی دیگری میگیرد. همنشینی با عشایر، طی کردن کوهها و راههای صعبالعبور، گذر از طوفان شن و برف، بخشی از خاطرات این دوران زندگی او را شامل میشود.
ملایی میگوید: واکسن دامها دو دستهاند. یکی واکسنهای رایگان دولتی و یکی هم واکسنهای آزاد که دامداران با هزینه خودشان متقاضی تزریقشان هستند. در این بین زمانهایی هست که تقاضا برای واکسن زیاد است. به عنوان مثال بیماری تب برفکی که یک بیماری بسیار کشنده و واگیردار بین دامهاست با واکسن قابل پیشگیری است و اوایل بهار و پاییز باید آن را تزریق کرد. به گفته او اگر این بیماری در یک دامداری رواج پیدا کند، درصد زیادی از دامها از بین میروند و ممکن است دامدار ورشکسته شود. برای همین دامداران ترس و نگرانی بسیاری از آن دارند.
او تعریف میکند: بعضی مواقع که عشایر خواستار واکسیناسیون دامهایشان هستند باید مسیرهای سخت و صعبالعبوری را طی کنیم که با ماشین نمیتوان رفت. در این بین خطر حمله گرگ و... هست. از طرفی هم باید مدام حواسمان به کلمنهای یخ که واکسنها را در آن نگهداری میکنیم باشد، چراکه اگر حتی برای لحظهای واکسنها گرم شوند، خاصیتشان را از دست میدهند و تأثیر درمانی ندارند. در بعضی مسیرها باید سوار اسب شویم و خیلی وقتها هم باید از کوهها گذر کنیم.
داروهای ضدشوک از دیگر ملزوماتی است که آنها همراه خودشان میبرند چون گاهی ممکن است هنگام تزریق واکسن، حیوان دچار شوک شود و با تزریق این آمپولها میتوان دوباره او را احیا کرد.
ملایی از اسفند چهار سال پیش یاد میکند که بیماری تب برفکی در خراسان شمالی شایع شده بود و دامداران زیادی متقاضی تزریق واکسن آن بودند، طوری که آنها حتی در ایام تعطیل هم کار میکردند. در این بین، شب عید نوروز، دامداری از یک روستای صعبالعبور به ملایی مراجعه میکند و از او خواهش میکند همان شب همراهش شود تا تزریق واکسن دامهایش به تعویق نیفتد.
او هم از واکسیناتورها میخواهد به خاطر تسلی دل این دامدار همکاری کنند. در نهایت ساعت 3صبح به سمت روستایش حرکت میکنند و سال تحویل را دور از خانوادههایشان و کنار دامدار و دامهایش میگذرانند. مدتی بعد این دامدار به طور اتفاقی ملایی را جایی میبیند و کلی ابراز تشکر و قدردانی میکند و میگوید سلامت دامهایش را مدیون آنهاست که شب عید از راحتی و آسایش خودشان گذشتند.
این دامپزشک برکت زندگیاش را همین دعاهای خیر مردم میداند و میگوید: دامداران افراد رنجکشیده و زحمتکشی هستند و کل داراییشان همین دامهایشان است. حتی بعضیها فقط با یکی دو دام زندگیشان را میگذرانند و کمککردن به آنها، وظیفه انسانی ماست.
او با همین دیدگاه از سال1400 وارد اردوهای جهادی شده و همراه بسیجیان به روستاها و مناطق محروم میرود تا به دامهایشان رسیدگی کند. او تاکنون در بیش از 10اردوی جهادی شرکت داشته و در این بین طوفانهای شن و برف را پشت سر گذاشته است تا بتواند به مردم روستاهای دورافتاده، خدمات و مشاورههای دامپزشکی بدهد.
او تعریف میکند: روز 13فروردین سال 1400 همراه جمعی از بسیجیان و سپاهیان به یکی از روستاهای سبزوار رفتیم که بسیار محروم بودند و حتی آنزمان به آب آشامیدنی سالم دسترسی نداشتند. نیروهای بسیجی علاوهبر کارهای عمرانی، بستههای معیشتی به روستاییان دادند و ما هم نزدیک دو هزار رأس دامشان را واکسینه کردیم و مجموع اینها اینقدر مردم روستا را خوشحال کرده بود که مدام دعای خیر برایمان میکردند و شرمنده این همه قدرشناسی و صبوری آنها بودیم.
ملایی از ابتدای امسال داروخانه دامپزشکی در چناران تأسیس کرده و در همین داروخانهاش با ما گفتوگو میکند. درحالیکه ملایی میخواهد از همسرش سیده فاطمه حسینی تشکر کند که در برابر این سفرهای وقت و بیوقت او صبوری میکند و مشوقش است، دامداری وارد داروخانه میشود و نسخه دامش را میدهد تا داروهایش را تحویل بگیرد.
سلام و احوالپرسی گرمش حکایت از آن دارد که آشنایی چند ساله با ملایی دارد. متوجه مصاحبه ما که میشود شروع میکند به دعای خیر؛ «خانم شما نمیدانید این آقای دکتر چه نعمتی است برای ما. خدا خیرش دهد، خدا امواتش را بیامرزد، خیلی کمک حال دامداران است.»
سجاد خیاطی که 12سال است دامداری دارد، جعبه قرصی را از جیبش درمیآورد و میگوید: این قرص را داروخانههای دیگر با قیمت 180هزار تومان میفروشند اما این آقای دکتر به قیمت 125هزار تومان به من میدهد. آمپول 50هزار تومانی را 20هزار تومان میدهد. خدا عمرش دهد. هر چه بگویم کم گفتهام. دوروبر ما چند تا داروخانه دیگر هم هست اما از پنج سال پیش که با دکتر آشنا شدهام، فقط پیش خودش میآیم.
خیاطی به سمت در داروخانه میرود و با صدای سوت، فردی را که آن سوی خیابان داخل وانت آبیرنگ نشسته صدا میزند و از او میخواهد داخل داروخانه بیاید. در این فاصله میگوید: این محمد آقای خداوردی که دارد میآید از عشایر است. شانس آوردیم الان اینجاست. برای فروش دام آمده است.
دکتر ملایی بدون آزمایش گفت اینها بیماری زردی دارند. بعد که جواب آزمایش آمد دیدیم درست است
خداوردی که وارد میشود، خیاطی از او میخواهد درباره دکتر ملایی صحبت کند. او هم بعد از احوالپرسی از تشخیص خوب ملایی صحبت به میان میآورد و میگوید: ما عشایر که دکتر دم دستمان نیست. شبی نصف شبی که دام بدحال میشود به همین آقای دکتر زنگ میزنیم. خدا خیرش دهد جوابمان را میدهد و تشخیصهای درستی دارد. هر جا هم هستیم اگر لازم باشد خودش را میرساند. وجدانی خیلی زحمت میکشد و راضی هستیم.
خیاطی صحبتهایش را از سر میگیرد و از بیماری زردی که گوسفندانش داشتهاند صحبت میکند و میگوید: یکبار گروه دکتر ملایی برای واکسیناسیون به روستای ما آمده بودند. دام همسایهمان بیماری پرخوری داشت که صاحبش نمیدانست، اما دکتر که او را دید گفت چنین بیماریای دارد و باید برای درمانش به پزشک مراجعه کند. گوسفندان من هم بیمار بودند. پزشکی که آنها را معاینه کرد، آزمایش نوشت. دکتر ملایی بدون آزمایش گفت اینها بیماری زردی دارند. بعد که جواب آزمایش آمد دیدیم درست است.
نسخه دام خیاطی آماده شده است و ملایی آن را تحویلش میدهد.ملایی که هنوز در دوران جوانی به سر میبرد، امیدوار است بتواند خدمات و کمکهای بیشتری به دامداران و عشایر کند. او میگوید: هر چه بیشتر به روستاها و مناطق محروم میروم، بیشتر رنجها و زحمات دامداران را میبینم و معتقدم امرار معاش ما و دامداران به هم وابسته است. اگر دامپزشک نباشد، دامدار دامش را از دست میدهد و اگر دامدار نباشد، دامپزشک بیکار میماند. برای همین به نظرم همه دامپزشکان باید هوای دامداران را داشته باشند و در کارشان انصاف را اولویت اول قرار دهند.